مجله آلمان

هیتلر بخش 18 | پلیس به دنبال هیتلر

زندگی-هیتلر

[vc_row][vc_column][vc_column_text]

بعد از بازگشت هیتلر  به سالن  آبجوفروشی با صدای بلند شروع به صحبت کرد و با استفاده از تمام مهارت های خود در فن سخنوری در عرض چند دقیقه جمعیت را تحت تاثیر خود قرار داد و با تأکید بر اینکه ژنرال لودندورف حمایت خود را از طرح اواعلام کرده و فرماندهی نیروها را در حرکت به سوی برلین به عهده خواهد گرفت .جمعیت را به هیجان آورد و شوری از احساساسات  وطن پرستی سالن را فراگرفت.

زندگی-هیتلر

 

پروفسور فون مولر نویسنده و مورخ معروف که در این صحنه حضور داشت می‌نویسد من در عمر خود ندیده ام که احساسات و عقاید چنین جمعیت انبوهی از طبقات بالای اجتماع را بتوان در عرض چند دقیقه چنین دگرگون ساخت. درباره هیتلر هر قضاوتی بشود در یک نکته تردید وجود ندارد و آن اینکه او در فن سخنوری و برانگیختن احساسات شنوندگان خود بی همتا بود.

 وقتی که هیتلر جمعیت را با خود همراه ساخت خطاب به آنان گفت حال، اعضای شورای سه نفری در اتاق دیگر مشغول مذاکره هستند تا درباره همکاری با من تصمیم بگیرند. آیا میتوانم پشتیبانی شما را از خود به آنها ابلاغ کنم ؟ جمعیت یکصدا فریاد زدند: یا .یا .یا. (بلی. بلی. بلی) در این هنگام ژنرال لودندورف وارد سالن شد و جمعیت با سابقه ذهنی که هیتلر درباره او به وجود آورده بود به شدت ابراز احساسات  کردند.هیتلر اتومبیل شخصی خود را دنبال ژنرال  فرستاده و او را به صحنه آورده بود. هیتلر به محض دیدن ژنرال از صحنه  پایین آمد و در حالی که دست او را می‌فشرد بدون اینکه مجال به او صحبت بدهد وی را با خود به اتاقی که اعضای شورای سه نفره در انجا گفتگو می کردند برد.

زندگی-هیتلر

 

با صحنه سازی هیتلر و جوی که به وجود آمده بود بقیه کارها به سرعت فیصله یافت .اعضای شورای سه نفری مجبور شدند موافقت خود را با شورشیان اعلام کنند و هنگامی که هیتلر  برای اعلام  همکاری آنها به  روی صحنه آمد  جمعیت سرود معروف” آلمان بالای همه “را سر دادند.

 در حالی که این صحنه ها در آبجو فروشی بورگر بروکل جریان داشت دو هزار نفر افراد مسلح نازی در دو گروه به فرماندهی سروان روهم  و ماکس آمان مراکز نظامی و نقاط حساس شهر را تصرف کرده و به اسلحه و مهمات ارتش در آناپلاتز دست یافتند. سروان روهم هنگام تصرف پادگان نظامی مرتکب اشتباهی شد که بعداً برای آنها گران تمام شد . او در مرکز مخابرات از افراد نازی کسی را نگذاشت و به افسر مسئول مخابرات اعتماد کرد در حالی که او نسبت به این حرکت نظر مساعدی نداشت و عدم  مقاومت  او در برابر نازی ها  دلیل موافقت وی با کار آنها نبود.

ماکس آمان ساختمان های دولتی و بانک مونیخ را تصرف کرد و در مرکز پلیس پیش از اینکه  رئیس سابق پلیس که از طرف هیتلر برای سیاست پلیس تعیین شده بود برای تصدی پست خود بیاید فریک معاون پلیس، همکاران خود را قانع کرد که در مقابل شورشیان مقاومت نکنند و در نتیجه  پوهنربدون مقاومتی وارد مرکز پلیس شد و میز ریاست را اشغال کرد.

زندگی-هیتلر

 

 

در حدود ساعت ۱۰ شب  هیتلر بورگر بروکلر را برای بازدید از اوضاع شهر ترک گفت و در غیاب خود کنترل امور را به ژنرال لودندورف سپرد و هیتلربعدها   از این کار خود به عنوان بزرگترین اشتباه در شورش مونیخ یاد کرد .زیرا پس از خروج وی از آبجوفروشی ژنرال فون لوسو فرمانده نظامی منطقه از لودندورف اجازه گرفت به دفتر کار خود برود و به دنبال او دو عضو دیگر شورای سه نفری فون کار و فون زایسر هم با اجازه  لودندورف از خط محاصره نیروهای نازی خارج شدند. هیتلر  ساعتی بعد مراجعت کرد و وقتی از این ماجرا  آگاه شد با لحنی پرخاش جویانه به لودندورف گفت:” چطور به خودش اجازه چنین کاری را داده است؟” هیتلر گفت : این ها  ممکن است همه چیز را خراب کنند ولی ژنرال لودندورف در حالی که سعی میکرد  خشم خود را در برابر پرخاش و بی‌ادبی سرجوخه  سابق فرونشاند با کلمات شمرده ای  پاسخ داد  یک افسر آلمانی هرگز قول  خود را زیر پا نمی گذارد.

ولی حق با هیتلر بود ژنرال فون لوسو برخلاف گفته خود به لوندورف به دفتر  کار خود نرفته بود و تلاش برای یافتن او و فون  کارو  و فون زایسر  بی نتیجه ماند .  نیمه شب یکی از افسران ستاد ژنرال  فون دوسو با مرکز مخابرات پادگان مونیخ تماس برقرار کرد و وقتی که اطمینان حاصل کرد که افسر مسئول مخابرات  از خود آنهاست پیام‌هایی را به وسیله او مخابره نمود .در حدود ساعت ۳ بامداد روز نوامبر این پیام ژنرال فوندورسو در تمام ایستگاه های مخابرات بی سیم دریافت کردید .کمیسر کل ایالاتی فون  کار، ژنرال فون دورسو و سرهنگ فون زایسر قیام هیتلر  را مردود و غیر قانونی اعلام می‌کنند. پشتیبانی شفاهی با تهدید اسلحه گرفته شده و بی اعتبار است.

زندگی-هیتلر

 

به دنبال وصول این پیام خبر رسید  که ژنرال فون لوسو خود را به مرکز نظامی باواریا رسانده و جمع آوری نیرو از پادگان‌های مجاور برای حرکت به سوی مونیخ و در هم  شکستنِ شورش آغاز شده است.  هیتلر که از شنیدن این خبر خشمگین شده بود به یک گروه از نیروهای خود فرمان داد برای نجات پوهنر به طرف مرکز پلیس حرکت کنند و گروه دیگری را مامور کرد به چاپخانه پارکوس یهودی که مرکز چاپ اسکناس بود حمله کرده اسکناس های موجود را مصادره کند .ارزش اسکناس های موجود در چاپخانه به نرخ تورمی آن روز14610تریلیون مارک بود که بار کامیونها شد و مسئولان چاپخانه بدون مقاومت در مقابل اخذ رسید آن  را تحویل ماموران هیتلر دادند

مونیخ  در بامداد روز جمعه نهم نوامبر در هوای سرد و برفی وضع درهم و برهم غریبی داشت قسمتی از شهر در تصرف نیروهای هیتلر بود و مردم که تصور می‌کردند رهبر تازه ای پیدا کردند از روی اعتقاد یا  مصلحت روز نسبت به هیتلر و نازی ها ابراز احساسات می نمودند اما در قسمت دیگری از شهر پلیس بر اوضاع مسلط بود و افراد پلیس پوسترهای تبلیغاتی نازی‌ها را که روز قبل به در و دیوار چسبانده شده بود می کندند.

ساعت ۱۰ بامداد نخستین واحد قوای دولتی وارد شهر شدند و پادگان نظامی مونیخ که  افراد سروان روهم  در آن مستقر شده بود تحت محاصره قرار گرفت .هیتلر و لودندورف و دیگران  درنخستین ساعت صبح برای تعیین خط مشی بعدی خود مشغول مذاکره بودند و پیشنهاد سرهنگ کریبل و سروان  گورینگ برای حرکت دادن نیروها به طرف مرز اتریش و حمله مجدد پس از  تجهیز قوا بیشتر از راه حل های دیگر مورد توجه قرار گرفته بود اما خبر رسیدن  نیروهای دولتی به شهر و محاصره شدن افراد سروان روهم  ادامه مذاکره درباره پیشنهاد را متوقف ساخت و هیتلر گفت ما چاره ای به جز جنگ نداریم و هر گونه تردید و تعللی به زیان ما تمام خواهد شد.

زندگی-هیتلر

 

هیتلر تصمیم گرفت تمام نیروهای خود را به طرف شهر حرکت دهد  و به لودندورف و همکاران دیگرش گفت که در صف مقدم این نیروها به طرف شهر پیش خواهیم رفت .هیتلر امیدوار بود که در مسیر این راهپیمایی مردم به آنها بپیوندند و نظامیان هم تیراندازی به سوی ژنرال لوندورف  که هنوز قهرمان ملی به شمار می رفت  خودداری کنند.

راهپیمایی تا میدان مارین پلاتز که  تالار شهرداری در آن قرار داشت و قبلاً از طرف نیروهای هیتلر اشغال شده بود بدون حادثه ای برگزار شد. پرچم صلیب شکسته بر فراز تالار شهرداری در اهتزاز بود و هزاران نفر از مردم مونیخ  که به دنبال افراد هیتلر افتاده و در میدان اجتماع کرده بودند با خواندن سرود نازی‌ها را تشویق می‌کردند. مسیر حرکت جمعیت از این نقطه به بعد به سمت پادگان نظامی شهر بود ولی راه عبور جمعیت در فلدر نهال به وسیله  یک واحد مجهز از نیروهای پلیس مسدود شده بود و در پشت سر آنها به فاصله دورتری یک واحد از نیروهای دولتی با یونیفرم سبز مستقر گردیده بودند. افسر فرمانده نیروهای پلیس به نیروهای نازی  وافرادی که به دنبال آن حرکت می‌کردند اخطار کرد از پیشروی خودداری کنند ولی هیتلر و لوندورف و در پشت سر آنها سایرین با قدم های آهسته تر به حرکت خود ادامه دادند .افسر پلیس به افراد خود فرمان آماده باش داد و همه آنها دو قدم به جلو آمده سلاح های خود را به طرف جمعیت نشانه گرفتند. در این لحظه تیری به طرف پلیس شلیک شده و یکی از افراد پلیس به زمین افتاد. افراد پلیس بی اختیار به طرف مردم آتش گشودند و با تیراندازی متقابل از طرف نیروهای هیتلر جوی خون در وسط خیابان به راه افتاد.

زندگی-هیتلردر یک لحظه نظم  جمعیت بر هم خورد  و کسانی که به دنبال نیروهای هیتلر به راه افتاده بودند پا به فرار گذاشتند. در صفوف مقدم نیروها هم عده‌ای به خاک افتادند و تصور این که هیتلر و لوندورف  هم کشته شده اند نظم  نیروهای نازی  را به هم ریخت و بسیاری از آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند اما در واقع هیتلر و لودندورف هیچ یک  کشته نشده بودند. گراف محافظ   شخصی هیتلر خود را سپر بلای او کرده و با  پذیرفتن ۱۲ گلوله در بدن خود هیتلر را نجات داد و لوندورف  هم که سرباز کهنه کاری بود به محض شنیدن صدای گلوله پهن زمین شد و جان سالم به در برد. کشته‌شدگان صف مقدم به جز محافظ شخصی هیتلر و خدمتکار لوندورف که نقش محافظ شخصی او را هم بازی می کرد ریختر رئیس اتحادیه نبرد آلمان بود. ریختر قبل از مرگ دست هیتلر را گرفته و او را به طرف زمین کشید و این حرکت  به قدری تند  بود که استخوان بازوی چپ هیتلر از جا  درآمد.

در واقعه فلدر نهال جمعا ۱۸ نفر کشته شدند که   4تن از آنها از نیروهای پلیس مونیخ و بقیه از اطرافیان هیتلر و طرفداران او بودند. لودندورف خود را تسلیم نیروهای پلیس کرد و هیتلر به وسیله افراد خود از صحنه  خارج شد. گورینگ که از ناحیه ران زخمی شده بود به وسیله  یکی از افراد خود به خانه ای در نزدیکی محل واقعه انتقال داده شد. شورش مونیخ در کمتر از ۲۴ ساعت با شکست کامل پایان یافت و نیروهای تحت فرمان سروان روهم  نیز  عصر روز نهم نوامبر  بدون مقاومت تسلیم شدند. دولت باواریا  حزب ناسیونال سوسیالیست را غیر قانونی اعلام کرد و بازداشت سران  این حزب و  افراد مسلح گروه اس.آ در تمام شب نهم تا ظهر روز دهم نوامبر ادامه داشت.زندگی-هیتلر

 

اما جستجوی پلیس برای یافتن هیتلر در مونیخ بی نتیجه بود زیرا هیتلر به خانه ییلاقی هانستانگل در اوفینگ پناهنده شده و تحت مراقبت هلن همسر زیبای هانستانگل تا حدی خود را بازیافته بود. هیتلر  از سرنوشت هیچکس  از یاران و همکاران نزدیک خود خبر نداشت و تمام شب را به علت درد شدید بازویش به خواب نرفته بود .

شب دهم نوامبر درد بازوی هیتلر کمی آرام گرفت  وبا وجود ناراحتی خیال در حدود نیمه شب به خواب رفت .صبح یکشنبه یازدهم نوامبر هیتلر با صدای زنگ کلیسای مجاور از خواب بیدار شد ولی تا ظهر از اتاق  خود در طبقه بالا پایین نیامد. هلن از روز قبل انتظار شوهرش را داشت ولی تا ظهر روز یک شنبه از او خبری نشد و غیبت او بر نگرانی‌ هیتلر افزود . زیرا همه از رابطه او با هانستانگل  اطلاع داشتند و این  احتمال وجود داشت که او هم  از جمله بازداشت شدگان باشد .

تمام بعد از ظهر روز یک شنبه هیتلر با نگرانی در اتاق خود قدم میزد و بیشتر در این فکر بود که مخفیانه  به اتریش برود و مدتی در خانه یکی از بستگان خود زندگی کند ولی دیگه دیر شده بود. ساعت ۵ بعد از ظهر مادرهانستانگل که در مجاورت آنها زندگی می کرد تلفن  کردکه پلیس در جستجوی هیتلر به خانه وی آماده و اکنون عازم  ویلای محل اقامت آنهاست .دیگر فرصتی برای مخفی کردن هیتلر یا  فرار دادن او وجود نداشت. هلن  گوشی تلفن را گذاشت و به طبقه بالا رفت تا هیتلر را در جریان بگذارد و او را آماده تسلیم  به پلیس بکند.

زندگی-هیتلر

هانستانگل می گوید :

وقتی که به هیتلر گفتم که  پلیس در  راه است  و دیگر چاره‌ای جز تسلیم ندارد هیتلر به کلی خود را باخت و پس از لحظه ای تامل و تردید گفت دیگر همه چیز تمام شده است و به طرف میز حرکت کرده و اسلحه کمری خود را از کشور بیرون کشید و در حالی که آن را ه طرف  خود نشانه  می‌گرفت کلماتی حاکی از  تشکر و مهمان‌نوازی بر زبان آورد و من مضطربانه به طرف او رفتم و گفتم آدولف  چه  می کنی؟ تو چطور میتوانی انبوه پیروانت را رها کرده و آنها را تنها و بی سرپرست بگذاری؟ هزاران هزار آلمانی برای نجات وطنشان  به تو امید بسته اند و تو می‌خواهی به همین سادگی امیدهای  آنها را بر باد بدهی؟ این کلمات که من بی اختیار با آگاهی از طرز تفکر هیتلر و نقاط ضعف او بر زبان آوردم هیتلر را تکان داد و اسلحه به دست خود را بر روی صندلی انداخت .اولین کاری که به عقلم  رسید این بود که اسلحه را از دست او بگیرم و  آن را در جایی مخفی کنم .سپس شتابزده نزد هیتلر بازگشتم و گفتم در فرصت کمی تا رسیدن  پلیس باقیمانده یادداشتی  هایی برای همکارانش بنویسد و دستوراتی به آنها بدهد. هیتلر فورا این پیشنهاد من را پذیرفت و از من خواست که توصیه‌های او را به عنوان روزنبرگ و ماکس آمان و شوهرم  بنویسم و زیر هر یک از آنها را خود امضا کرد. سپس به او  پیشنهاد کردم زیر چند برگ کاغذ سفید را هم  امضا کند تا بعدا با مشورت وکیلش متن آن را پر کنم .هیتلر بدون تامل این اوراق را هم امضا کرد  و من پیش از رسیدن پلیس همه آنها را در جای مطمئنی پنهان کردم.

 پیش از اینکه هیتلر بتواند لباس پوشیده و  آماده شود پلیس سر  رسید و زنگ در به صدا درآمد من  خود  در را بر روی پلیس باز کردم و افسر پلیس با ادب و عذرخواهی از من پرسید آیا می توانند خانه را جستجو کنند ؟ گفتم خودم  شما راهنمایی خواهم کرد و خودم مستقیما  آنها را به اتاقی که هیتلر در آن  بود هدایت کردم هیتلر در وسط اتاق با حوله حمام ایستاده  و روحیه  او به کلی نسبت به چند دقیقه قبل تغییر یافته بود.هیتلر با افسر  پلیس دست داد و سپس چند  دقیقه  با حرارت درباره افکار و عقاید خود با مامورینی که برای بازداشت او آماده بودند سخن گفت . مامورین پلیس ا در سکوت کامل به خطابه او گوش  فرا دادند و سپس منتظر ماندند تا هیتلر لباس های خود را بپوشد. هیتلر  که هنوز نمی توانست بازوی چپ خود را تکان دهد به کمک من لباس خود را پوشید و در پایان از من خواست نشان صلیب آهن  او را هم بر سینه‌اش نصب کنم .

زندگی-هیتلر

ساعت ۹:۴۵ شب یازدهم نوامبر در حالی که باران شدیدی می بارید هیتلر در برابر زندان لاندسبرگ در 60 کیلومتری غرب مونیخ ار اتومبیل پلیس پیاده شد و در سلول شماره ۷ که مخصوص زندانیان مهم و خطرناک بود وارد شد.

[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_message message_box_color=”peacoc” icon_fontawesome=”fas fa-feather”]نویسنده: جناب آقای امید قادری[/vc_message][vc_message message_box_color=”pink” icon_fontawesome=”fas fa-angle-double-down”]

هیتلر بخش 17

[/vc_message][/vc_column][/vc_row]

1 نظر در “هیتلر بخش 18 | پلیس به دنبال هیتلر

  1. علی کامرانی گفت:

    عالی عالی عالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *